ژاک قضا و قدری و اربابش
خب، اینم پایان اثری که مدتها بود تو برنامه ام داشتم که بخونمش.
اگه فکر می کنید که این کتاب رمان هستش، باید بگم که این اثر به ”ضد رمان“ بودنش اشتهار داره.
اثر غریبی بود. تجربه ی نابی بود. فکر نکنم تا آخر عمر چنین اثری پیدا بشه که بخونم. مگه میشه اینقدر تو یه کتاب بازی داده شد!؟ همزمان پنج تا راوی تو کتاب، مدام دارن می پرن و تو فضایی عین ترامپولین معلق اند و تا فرصت دست میده میان یه تکه از داستان رو می گن و میرن و تو ابدا نمی تونی بعدی رو پیش بینی کنی که حالا کدوم می خواد با یک تکه داستان اندکی مشغولت کنه.
چه نویسنده ی باهوشی… چه مغز پر پیچ و تابی، چه جسارتی…. اوففففف
اگه مایل بودید مغزتون شخم بخوره، این اثر شگرف رو بخونید. البته شاید هر کسی نتونه ارتباط بگیره.
این هم مقدمه ی مترجم که جهت آشنایی با این اثر میارم.
ژاک قضاوقدری را بهحق در کنار رمانهایی همچون دنکیشوت، تام جونز و اولیس جای دادهاند. در این نوشتار چندلایه دیدرو هشیارانه با زبان طنز به تقلید معیارها و شگردهای رایج آثار تخیلی میپردازد تا آنها را به تمسخر بگیرد و نفی کند. میتوان ادعا کرد که سنتگریزی، ساختار پیچیده، بینظمی استادانه، آوردن داستان در داستان، پارادوکسها و تضادهای گستاخانه، آمیزۀ طنز و تخیل برای مبارزه با جهل و خرافات و کوتهبینی و عدم تساهل در ژاک قضاوقدری، نمونهای از داستاننویسی مدرن است. نثر زنده و پویای دیدرو و ضربآهنگ تندش خواندن رمان را لذتبخش میکند. او بزرگانی چون گوته، شیلر، هگل، مارکس، فروید، استندل، بالزاک، بودلر و ژید را شیفته خـود کـرد. مـیلان کـونـدرا، ژاک قضاوقدری را مسحورکننده میداند.
#کتاب_خوب_بخونیم
#کتاب
#ژاک_قضاوقدری
#دنی_دیدرو
#رمان
#ضدرمان
#داستان
#کتاب_خوب
#jacques_le_fataliste_et_son_maître et son maître
livre de #Denis_Diderot