سپنتا.م (کلاغ قرمز)

کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات

کارشناس و مدرس حوزه علوم کامپیوتری

طراحی گرافیک، توسعه سایت و ادمین پیج

سپنتا.م (کلاغ قرمز)

کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات

کارشناس و مدرس حوزه علوم کامپیوتری

طراحی گرافیک، توسعه سایت و ادمین پیج

پست بلاگ

کتاب 1984 جرج اورول

3 مهر 1400 کتاب
کتاب 1984 جرج اورول

آن زمان که اورول در سال 1949 کتاب 1984 را نوشت، یک رمان تخیلی درباره ی یک حکومت توتالیتر را مدنظر قرارداد که به نهایت تمامیت خواه بوده و حد نهایتی برای این میل قائل نیست. از طریق دستگاه هایی شبیه تلویزیون دوسویه! موسوم به تله اسکرین، حرفها و تصاویر افراد جامعه را حتی در خانه هایشان رصد کرده و از طریق میکروفون های جاساز در خیابان و کوچه ها، تمام مردم را  تحت نظر خود قرار می دهد. گویی در این جامعه، تمام تلاش برای کنترل وضع موجود است و هیچ کس کاری نمی کند، جز پاییدن و جاسوسی دیگران. در این بین اما کارگران به عنوان ضعیف ترین اقشار جامعه، استثنا هستند و در حقیقت به حال خود رها شده اند. شاید به این خاطر که دغدغه ی اصلی آنها رفع نیازهای اولیه شان است و برای آنها چه فرقی می کند اربابشان کیست. تا بوده همین بوده و آنها به همین سبک فلاکت بار زندگی کرده اند و هیچ وقت هم هیچ کار مهمی نکرده اند!


خب چی داریم؟

  • داستان در مورد یک کشور خیالی است که در آن افراد به شدت رصد شده و هر حرکت ریزی مبنی بر مخالفت با دود شدن(مرگ بدون هیچ اثری) همراه است.
  • این حکومت، دور جامعه ی خودش دیوار بلندی کشیده، گذشته را به شدت و با وسواس زیادی همه روزه پالایش و افراد و رخدادهای منفی را به شدت فیلتر و سانسور می کند تا حافظه ی تاریخی جامعه را پاک کند و خود را تطهیر کند.
  • همه چیز در لوای برادربزرگ یا ناظر اعظم جایگاه پیدا می کند و هر عشق و محبتی به جز عشق به برادربزرگ محکوم به نابودی است.
  • ازدواج هم برای فرزند آوری در راستای افزایش نسل وفاداران به برادر بزرگ تعریف میشود.
  • فرزندان کوچک و خردسال خانواده ها، می توانند والدین خود را لو دهند و این امر هرگز نکوهش نمی شود. چون نکوهش یعنی مخالفت با نظام جاری.
  • از طریق دوگانه سازی، مردم جامعه را به این سمت می کشاند که تعاریف متضاد از یک منظر و مفهوم را بپذیرند؛ قبول داشته باشند که ماستِ سفید، می تواند سیاه باشد! یا دو به علاوه ی دو می تواند 5 باشد.
  • حکومت برای خود بازتعریف های جدیدی از علوم ارائه کرده و حقایق علمی جهان را بدون هیچ پشتوانه ای و صرفا بر اساس منطق دگم خود نفی می کند.
  • حکومت مدام دم از این میزند که در تمام جهان، یکه تاز و سرآمد است و هیچ کشوری به گرد پای او نمی رسد!
  • می تواند مدیریت جهانی را بر عهده گرفته و الگوی تمام عیاری برای خوشبخت کردن مردمانش ارائه دهد.
  • از خودکفایی در بندکفش گرفته تا موشک و هواپیما و… را در بوق و کرنا کرده و از طریق تصاویر و رسانه های مرسوم آن دوران، مدام ایدئولوژی کج و نابودش را به خورد مردمش می دهد!
  • فکر کردن هم جرم تلقی میشود و جرم فکری سزای اول و اخرش مرگ است.
  • مردم راه دیگری ندارند؛ یا این حقایق مسلم موجود را بپذیرند و یا به شدت و تحت سخت ترین شکنجه ها، نابود شوند و به راحتی از جامعه حذف شوند، گویی که از ابتدا هم نبوده اند!
  • تمام جامعه در خدمت برادربزرگ و نظام فوق استبدادی وی قرار دارد. روابط انسان ها کاملا محدود بوده و هیچ کس از گزند همسایه اش هم مصون نیست. پس تا حد امکان همه سعی می کنند از همسایه ها و همکاران خود دوری کند.
  • کتاب در فصول نهاییش تا حدودی فلسفی و کلی نگر شده و سعی می کند برخی ایدئولوژی های درست را بازتعریف کند و تفاوتش را با نظام حاکم مقایسه و تبیین کند. شاید این بخش ها بیشتر در راستای رسالت نویسنده توجیه بشود تا بخشهایی از یک داستان.

کتاب 1984، کتاب سیاهی بود که به همین نحو هم تمام شد و خب حسن بزرگش این بود که نویسنده پایان داستان را رها نکرده بود و نتیجه گیری و اتمام داستان را بر عهده ی خواننده نگذاشته است. به آخرهای کتاب که می رسید حقیقتا نمی شود انتظاری غیر از این پایان را متصور شد. عافیت در این است که زودتر مرگ فرا برسد و شخصیت اول داستان را آزاد کند.

راستش؛ برای من به عنوان خواننده ای در سال 2021، در برخی موارد تفکیک قائل شدن بین رخدادهای آن پادآرمانشهر که با نام  اقیانوسیه یا اوشیانا و در انگلیس فعلی جاری بود با چیزهایی که الان با گوشت و پوستم در این مملکت حسش می کنم یک مقدار سخت می شد. البته ممکن است یک عده که کتاب را خوانده اند، من را محکوم به سیاه نمایی کنند. اما به نظرم اگه جرج اورول بزرگ زنده بود و حکومت هایی چون کره شمالی، ایران، طالبان و … را میدید، شاید این اثر را نه به عنوان یک اثر داستانی، که به عنوان یک برش از تاریخ می نوشت.

جزئیات داستان را بازگو نمی کنم و فقط به برخی بازتعریف ها از متن کتاب بسنده می کنم؛

  • … در بازه ای از زمان، مشکل کشورها، شکوفایی اقتصادی نبود. بلکه گشتن چرخ های اقتصادی به نحوی که منجر به تولید کالا شده اما توزیع کالا را در پی نداشته باشد. در نتیجه وجود یک جنگ دائمی ضروری بود.
  • … اهمیتی ندارد که جنگ واقعا رخ بدهد یا نه، چون هیچ وقت پیروزی قطعی رخ نمی دهد. اهمیتی هم ندارد که جنگ خوش پیش برود یا نه! تنهای چیزی که اهمیت دارد این است که شرایط جنگی حکم فرما باشد…
  • … زمانی که جنگ طولانی میشود و شرایط جنگی استمرار پیدا می کند، دیگر به خطرناکی روز اول نیست و اصولا اهمیت خود را از دست می دهد.
  • … غالب جنگ ها بدین شکل است که دو حیوان شاخدار که شاخ هایشان زاویه دارد و به هم آسیبی نمی رسانند، با هم در نبرد هستند… چنین جنگی ذخایر کالاهای مصرفی را می بلعد و فضای فکری جامعه را به شکلی که جامعه ی طبقاتی بدان نیاز دارد حفظ می کند.
  • … در حقیقت، از دید طبقه ی ضعیف، تمام تغییرها در طول تاریخ فقط به تغییر نام اربابان آنها ختم شده است.

در هر جامعه ای سه طبقه وجود دارند:

  1. قوی: که تمام تلاشش حفظ موقعیت خودش است.
  2. متوسط: تلاش دارد به موقیت دسته ی اول دست یابد.
  3. ضعیف: تلاش دارد تا اختلاف طبقاتی را از بین ببرد و جامعه ای بسازد که در آن همه با هم برابر باشند.

در این میان، به نظر میرسد که طبقه ی ضعیف از بقیه خطرناک ترند. چون تحت لوای برابر دست به انقلاب می زنند، به محض کنار رفتن حکومت استبدادی قبلی، خود را به همان شکل تثبیت می کنند. در حقیقت این طبقه، پیشاپیش حکومت استبدادی خود را علنی کرده اند.

Taggs:
Write a comment