انسان در جستجوی معنا
جدول محتوای این پست را ببینید
- 1 مقدمه:
- 2 شروع داستان:
- 3 بیایید گزیده ای کوتاه از کتاب را مرور کنیم:
- 3.1 شما توانایی مهار همه اتفاق های زندگی خود را ندارید، بلکه تنها قادر به کنترل نحوه برخوردتان با آن رویدادها هستید.
- 3.1.1 چنان زندگی کن که گویی بار دومی است که پا به این جهان خاکی می گذاری و امروز در حال برطرف کردن اشتباهاتی هستی که در زندگی اول انجام داده ای.
- 3.1.2 در معنا درمانی، عشق عاملی اپی فنومن یا ثانویه نیست که از محرک یا غریزه ی جنسی برآمده باشد. همچنین عشق شکل پیشرفته ی میل جنسی نیست یا همان تصعید و اعتلایی که فروید به آن باور داشت. بلکه خود مانند آن پدیده ای اصلی و بنیادی است. اگر میل جنسی و سکس منتقل کننده ی عشق باشد، جایز و مقدس است و پس عشق تنها اثر جانبی میل جنسی نیست، بلکه روشی برای بیان نهایت دوستی و اختلافی که عشق خواستار آن است. یعنی سکس را باید تجربه ای بدانیم که به اتحاد و یکی شدن می انجامد و عشق نام می گیرد.
- 3.2 آیا رنج، فنا، پریشانی و مرگ دزدان معنای زندگی اند؟ آنچه در حقیقت از دست می رود، توانایی و امکانات است.
- 3.3 5 نقل قول از کتاب انسان در جستجوی معنا نوشته ویکتور فرانکل
- 3.1 شما توانایی مهار همه اتفاق های زندگی خود را ندارید، بلکه تنها قادر به کنترل نحوه برخوردتان با آن رویدادها هستید.
مقدمه:
معنا در زندگی چیست؟ یکسری از آثار ادبی هستند که آدم نه یک بار، که چندین و چندبار بایستی آنرا بخواند تا عمق مطلب دستگیرش شود! کتاب در جستجوی معنا اثر دکتر ویکتو فرانکل یکی از این دست آثار است که حقیقتا یکبار خواندنش کفایت نمی کند… شما و من به عنوان خواننده ی علاقمند و نه یک روانشناس و روانکاو باید این کتاب را بخوانیم! چرا؟! چون برای بسیاری از افراد، جایگاه معنا را در زندگی تبیین می کند، و برای بسیاری چون من تلنگری است که اساسا چرا بایستی دنبال معنا بود؟!
فرانکل به علت مذهب یهودی اش طی سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ به وسیله حزب نازی ابتدا در اردوگاه آشویتس و بعد در اردوگاه کار اجباری داخائو زندانی شد. تجربه های وی در این اردوگاهها موجب شد تا پس از ازادی مکتب جدیدی را در روانشناسی بنیانگذاری کند که لوگوتراپی یا معنادرمانی نامیده شد. وی پس از پایان جنگ جهانی دوم، ریاست بخش اعصاب بیمارستانی در وین را عهده دار شد و به مقام استادی دانشگاه در رشته ی عصبشناسی و روانپزشکی رسید. در سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۳ نیز استاد دانشگاه بینالمللی سن دیگو بود و نهایتا در سپتامبر ۱۹۹۷ در سن ۹۲ سالگی در وین درگذشت.
شروع داستان:
داستان از یک اردوگاه شروع می شود. خیلی درگیر عاقبت داستان نیستی، چون نویسنده در صحت تن و پس از ازادی اقدام به نگارش کتابش کرده است. پس نویسنده زنده است! داستان در ابتدا همان روایت آشنای کشتار یهودیان، آشوویتش و هولوکاست است! داستانی سراسر وحشت و ترس که خواننده خیلی درگیرش نخواهد شد. سرعت بالای داستان گویی و زبانی که سعی دارد از دل خاطرات به موضوعی علمی اشاره کند، به این جریان دامن می زند. دقیقا به همین علت و بخاطر سرعت بالای روایت گری، در وسط های کتاب، تکلیفت با جریان اردوگاه تمام می شود و زان پس تو می مانی و انبوهی از واژگان جدید که برای فهم بیشتر کتاب، باید سعی کنی بفهمی شان! اول از همه لوگوتراپی یا معنا درمانی!
در حقیقت کتاب دو قسمت دارد! قسمت داستانی و قسمت علمی! و پل میان این دو به ظرافت تبیین شده است. ما در این کتاب با دو مقوله ی روان کاوی و روانشناسی از یک سو و مقوله ی معنادرمانی یا لوگوتراپی آشنا می شویم.
بیایید گزیده ای کوتاه از کتاب را مرور کنیم:
نیچه: ” کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونه ای خواهد ساخت”. به همین راحتی!
از نظر فرانکل(نویسنده کتاب)، سه منبع مهم برای معنا عبارت است از: 1-شغل(انجام کاری معنادار)، 2-عشق(به فردی دیگر) و 3-شهامت. وجود درد و رنج به تنهایی بی معناست و نحوه ی برخورد ما با رنج و درد است که به آن معنا می بخشد.
شما توانایی مهار همه اتفاق های زندگی خود را ندارید، بلکه تنها قادر به کنترل نحوه برخوردتان با آن رویدادها هستید.
داشتن چرایی برای زندگی، توانایی مقاومت در برابر درد و رنج را برای انسان فراهم می کند.
داستایوفسکی: “بشر موجودی است که می تواند به همه چیز عادت کند”.
آیا این نظریه صحیح است که آدمی فقط محصول عوامل و شرایط محیطی است؟ شرایطی که شامل طبیعت زیستی، روانشناسی و جامعه شناسی می شود.
انسان با قبول سرنوشت و همه ی رنج هایش به زندگی خویش معنا می دهد.
فردی که توانایی پیش بینی پایان زندگی موقت خود را ندارد، به طور حتم توانایی مشخص کردن هدف نهایی اش را هم ندارد و نمی تواند برخلاف زندگی طبیعی دیگران برای اینده زندگی کند. از این رو شکل کلی زندگی درونی او عوض می شود.
بیسماک می گوید: زندگی مثل رفتن به دندانپزشکی است، چون انسان در انتظار دردناک ترین لحظه هاست؛ در حالیکه آن لحظات را پشت سر گذاشته است.
در نهایت زندگی یعنی ما موظفیم در مقابل سختی ها و مشکلاتش پاسخ صادقانه ای داشته باشیم.
تحمل رنج، ایجاد کننده فرصت هایی است که به دنبال آن به کمال برسیم.
نیچه میگوید: آنچه موجب مرگ من نشود، مرا نیرومندتر می کند.
یک زندگی نرمال به اندکی بحران های عادی و معمولی نیازمند است. بنابراین اندکی تنش برای داشتن بهداشت روانی لازم است و به نوعی می توان آن را اساس این نوع از بهداشت دانست. در واقع تنش میان آن چیزی که آدمی تا بدان لحظه به آن دست یافته است و آن چیزی که همچنان باید دنبالش باشد، یا به عبارتی فاصله ی میان آنچه در حال حاضر انسان هست و آن چیزی که باید بشود.
اینکه انسان ابتدا باید به تعادل حیاتی یا به قول زیست شناسان به هومواستاتیس یا حالت بی تنشی برسد، تصویری هول انگیز است. انسان بیش از هر چیز به تلاشی نیازمند است که در زندگی هدفی با ارزش و برگزیده را جستجو کند. نه اینکه به وضعیت بی تنشی برسد.
چنان زندگی کن که گویی بار دومی است که پا به این جهان خاکی می گذاری و امروز در حال برطرف کردن اشتباهاتی هستی که در زندگی اول انجام داده ای.
شاید به خلاصه ی این کتاب هم علاقمند باشید: خلاصه کتاب تفکر سریع و کند دانیل کانمن
روش معنا درمانی معنا را به سه روش تقسیم می کند:
- با انجام دادن کاری ارزشمند یا حتی خلق و آفرینش آن
- به دست آوردن تجربه ای حاصل از اشنا شدن با کسی با کسب چیزی
- با تاب آوردن رنج و درد و رویه ای که برای آن انتخاب می کند.
هرچیزی ممکن است از انسان گرفته شود، به جز آزادی. شما همیشه میتوانید راه خود را انتخاب کنید.
در معنا درمانی، عشق عاملی اپی فنومن یا ثانویه نیست که از محرک یا غریزه ی جنسی برآمده باشد. همچنین عشق شکل پیشرفته ی میل جنسی نیست یا همان تصعید و اعتلایی که فروید به آن باور داشت. بلکه خود مانند آن پدیده ای اصلی و بنیادی است. اگر میل جنسی و سکس منتقل کننده ی عشق باشد، جایز و مقدس است و پس عشق تنها اثر جانبی میل جنسی نیست، بلکه روشی برای بیان نهایت دوستی و اختلافی که عشق خواستار آن است. یعنی سکس را باید تجربه ای بدانیم که به اتحاد و یکی شدن می انجامد و عشق نام می گیرد.
آیا رنج، فنا، پریشانی و مرگ دزدان معنای زندگی اند؟ آنچه در حقیقت از دست می رود، توانایی و امکانات است.
گوردون آلوگورت: بیمارانی که از عصبانیت رنج می برند، وقتی که یاد می گیرند در ناراحتی به خود بخندند، می توانند سر و سامانی به وضعیت خود بدهند و با کنترل افکار و احساساتشان شاید در مسیر درست زندگی قرار بگیرند.
5 نقل قول از کتاب انسان در جستجوی معنا نوشته ویکتور فرانکل
- میان اتفاق و واکنش یک فضای خالی وجود دارد، در آن فضا قدرت ما برای انتخاب واکنش صحیح نهفته است
- هرچه بیشتر خودتان را با این فکر که به دیگران خدمت کنید و به کسی عشق بورزید فراموش کنید؛ انسان بهتری خواهید شد و به خود واقعیتان نزدیکتر میشوید
- درد و رنج زمانی پایان مییابد که به معنا برسید
- وقتی قادر به تغییر دادن وضعیتی نباشید، باید خودتان را تغییر دهید.
- همیشه وظیفه خود را به بهترین شکل انجام دهید تا جهان جای بهتری شود